۳۰ تیر ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۲

دیوارهایی که ترامپ ساخت

زهر زبان ترامپ تصادفی نیست، بلکه نماینده یک تفکر است
دیوارهایی که ترامپ ساخت

ترامپ این بار هم همان کاری را می‌کند که از او انتظار می‌رفت. او در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش بذر نفرت، تبعیض و ظلم را کاشت که پژواک آن در سراسر جهان پیچیده است. بازگشت او تنها یک تغییر سیاسی نیست بلکه نماد آن انحطاطی‌ست که از قلب تمدن سرمایه‌داری سر برآورده؛ تمدنی که با شعار دموکراسی، برابری و حقوق بشر رشد یافت، اما اکنون بنیان‌های خود را فراموش کرده است.

ترامپ این بار هم همان کاری را می‌کند که از او انتظار می‌رفت. او در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش بذر نفرت، تبعیض و ظلم را کاشت که پژواک آن در سراسر جهان پیچیده است. بازگشت او تنها یک تغییر سیاسی نیست بلکه نماد آن انحطاطی‌ست که از قلب تمدن سرمایه‌داری سر برآورده؛ تمدنی که با شعار دموکراسی، برابری و حقوق بشر رشد یافت، اما اکنون بنیان‌های خود را فراموش کرده است.

زبان تلخ ترامپ، تصادفی نیست، بلکه بازتاب‌دهنده‌ی تفکری‌ست که معتقد است تنها انسان واقعی، سفیدپوستی‌ست که انگلیسی صحبت می‌کند و دیگران یا تهدید هستند یا باری اضافی؛ مهاجری که پس از سوختن خانه‌اش برای یافتن زندگی‌ای نو به آمریکا پناه می‌آورد، زنی که می‌خواهد دخترانش را از چنگ طالبان نجات داده و به فضای آزاد ببرد، یا جوانی که از گرسنگی، گلوله یا غرق شدن در دریا فرار می‌کند—همگی در آمریکای ترامپ غیرقابل قبول شمرده می‌شوند.

به یاد مادرانی می‌افتم که کودکان معصوم‌شان در مرزهای آمریکا از آنان جدا شدند. کودکانی که در یک بازداشتگاه زندانی شدند و مادران‌شان در بازداشتگاهی دیگر. شنیدن همین ماجرا دل را می‌لرزاند. آیا این همان دنیای متمدن است؟ آیا این همان حقوق بشری‌ست که کاخ سفید از آن دم می‌زند؟ ریاست‌جمهوری ترامپ به وضوح نشان داد که انسانیت، عدالت و همدردی فقط در سخنرانی‌ها وجود دارند، نه در واقعیت.

کشوری که خود با مهاجران شکل گرفت، اکنون مهاجرت دیگران را جرم می‌داند. نگاهی به تاریخ آمریکا بیندازیم: سرزمین آن با نابودی بومیان سرخپوست ساخته شد. سپس مهاجرانی از آلمان، ایرلند، لهستان، ایتالیا، چین و آفریقا آمدند. برخی به عنوان برده، برخی برای فرار از فقر. همین دست‌ها بودند که ساختمان‌ها را ساختند، قطارها را راندند و جنگ‌ها را پیش بردند، و آمریکا را به قدرت‌مندترین کشور جهان بدل کردند.

خود ترامپ فراموش کرده که پدربزرگش "فردریک ترامپ" در سال ۱۸۸۵ از آلمان به آمریکا مهاجرت کرد. او نه سرمایه‌ای داشت، نه قدرتی و نه دانشی، تنها یک رؤیا داشت. همان رؤیایی که امروز در دل یک یمنی، یک نیکاراگوئه‌ای، یک پاکستانی یا یک افغان زنده است. اگر آمریکا در آن زمان درها را به روی آن مهاجر بسته بود، ترامپ هرگز به کاخ سفید نمی‌رسید.

اما اگر حافظه ضعیف باشد یا قدرت، حقیقت را زیر پا بگذارد، تاریخ تحقیر می‌شود. ترامپ اکنون می‌گوید مهاجران برای آمریکا خطرناک‌اند، مواد مخدر می‌آورند، جرم می‌کنند، شغل‌های ما را می‌گیرند. خطی که او میان "ما" و "دیگران" کشیده، تنها نژادپرستی نیست بلکه شکلی از فاشیسم است که پیش‌تر در تاریخ اروپا دیده‌ایم و همواره به فاجعه انجامیده است.

این فقط مسئله‌ی آمریکا نیست؛ مسئله‌ای جهانی‌ست. همان اروپا که میلیون‌ها نفر در آن علیه هیتلر جان باختند، امروز حجاب را ممنوع می‌کند، مسجدها را می‌سوزاند و قایق‌های پناهجویان را در دریا رها می‌کند. اکنون رنگ، مذهب و زبان انسان‌ها، درباره زنده ماندن یا مردن آن‌ها تصمیم می‌گیرد—و این بی‌رحمی را قانون، امنیت ملی و حاکمیت می‌نامند.

وقتی مردم پی‌درپی بشنوند که گروهی خاص تهدید هستند، این اندیشه کم‌کم به نفرت تبدیل می‌شود، و نفرت به واقعیت بدل می‌گردد. اما سؤال اینجاست: آیا ما از گذشته درس گرفته‌ایم؟ آیا ویرانی‌های هیتلر و موسولینی کافی نبوده‌اند؟

بازگشت ترامپ تنها برای آمریکا تهدید نیست، بلکه آزمونی‌ست برای مقاومت جهانی در برابر ظلم. آن‌هایی که در خیابان‌های نیویورک فریاد زدند "No ban, No wall"، آن‌هایی که علیه ممنوعیت مسلمانان به دادگاه رفتند، آن روزنامه‌نگارانی که حقیقت را نوشتند—اکنون وقت آزمایش آن‌هاست. فقط اعتراض کافی نیست؛ صدای وجدان باید به عمل تبدیل شود.

یادم می‌آید دختربچه‌ای را که در اعتراض به سیاست‌های ترامپ پلاکاردی در دست داشت که روی آن نوشته بود:

"من کودک هستم، تهدید نیستم."

چه جمله ساده‌ای و چه سنگین. این صدایی‌ست که می‌تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد—اگر ما گوش شنوا و درک کافی داشته باشیم.

باید به یاد داشته باشیم که مهاجرت جرم نیست، تلاشی برای بقاست. انسانی که همه‌چیز را پشت سر می‌گذارد تا جان خود را نجات دهد، ضعیف نیست، بلکه بزرگ‌ترین حقیقت تاریخ است. بی‌عدالتی در حق چنین انسانی، سیلی‌ای‌ست به صورت تمام بشریت. من یقین دارم، آن روز خواهد آمد که این دیوارها فرو خواهد ریخت، که دروغ سفیدپوستی خرد خواهد شد، و آن کودک دربند امروز، فردا شاعری خواهد شد، یا دانشمندی، یا صدایی علیه ظلم—و به دنیا یاد خواهد داد که انسانیت را با دیوارها نمی‌سنجند، با درها می‌شناسند.

آن کودک بی‌خانمان و مادر بی‌سرزمین که در جست‌وجوی عدالت‌اند—اگر زمین برای آن‌ها تنگ شود، این جهان دیگر برای که خواهد ماند؟ باید آن نوری باشیم که در تاریکی امید را نشان می‌دهد، آن صدایی که به لب‌های خاموش زبان می‌دهد. اگر امروز سکوت کنیم، نسل‌های آینده ما را نخواهند بخشید. روزی این سؤال حتماً پرسیده خواهد شد: آیا واقعاً زمانی در این دنیا بوده که کسی را فقط به‌خاطر رنگ، نام یا مذهب، پشت در نگه داشتند؟ و در آن لحظه، ما از شرم، نگاه‌مان را پایین خواهیم انداخت.

نویسنده: زاهده حنا

https://www.express.pk/story/2766660/trumps-walls-2766660

کد خبر 24463

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 9 =